کد مطلب:211514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

ادراک قلوب
با این مقدمات باید اعتراف كرد كه قلب معرفت به نظام عالم پیدا می كند می شناسد كه مدبر اشیاء خدای خالق و صانع و حكیم و علیم است - كه آسمانها و زمین را آفریده و این همه نعم را از این ابر به وسیله باران به وجود آورده است - و چشم و گوش و سایر حواس به چپ و راست می گردند تا حس كنند و معاینه نمایند و ببینند و به قلب برسانند و قلب است كه تمام این تحولات را از نور و ظلمت - شب و روز كوتاهی و بلندی - سردی و گرمی و غیره همه این تطورات را قلب از حواس می گیرد



[ صفحه 449]



و تعقل و تفكر می نماید و اذعان و اعتراف بر وجود صانع حكیم ازلی و ابدی می نماید.

و نیز عقل است كه اقرار می كند كه خدای عالم یكی است و تدبیر عالم به دست قدرت اوست و گوش شنید كه خداوند برای حسن انتظام خلق كتابها و رسولانی فرستاده است كه روش پرورش مقرون به سعادت و سلامت را به مردم بیاموزند و آن خدائی است كه یكتا و یگانه و بی نظیر و بی شبه و عدیل است نزائیده و نه زائیده شده است.

او خدای اول و آخر - ازلی - ابدی است شبیه و ضد و ند ندارد و او احاطه به تمام عالم وجود دارد او برتر و بالاتر از همه اوهام و تصورات است او شریك ندارد اگر شریك داشت نشانه نقص او بود اگر ناقص بود ممكن بود، قدرت بر خلق كردن نداشت و ممكن نمی تواند نظام عالم را حفظ كند در نتیجه امور عالم مختل می شد پس خدای عالم بدانچه وصف كرده اند منزه و مبری می باشد.

طبیب آری سخن های لطیف و شیرین گفتی كسی غیر از تو به این حقایق و لطایف و دقایق آگاه نیست دیگران مرا از عقیده منع نمی كنند ولی شما مرا از این عقیده تحقیر می كنید و با این دلایلی كه آوردی بسیار قوی و نیكو بود احتیاج به حجت و برهان روشن تری دارد.

امام (ع) - وقتی كه تو عاجز از پاسخ شدی و در ادراكات خود درماندی دلائل روشن تری برای تو خواهم آورد كه خوب آشكار شود حس چیزی را نمی شناسد مگر به قلب اكنون گوش دار آیا در خواب دیدی كه می خوری و می آشامی تا لذت آن به دست می رسد.

طبیب آری مكرر اتفاق افتاده.

امام (ع) آیا دیده ای كه می خندی و می گریی و در شهرها و امكنه می گردی و كسانی كه ندیده ای می بینی.

طبیب آری آنقدر دیده ام كه شماره ندارد.

امام (ع) آیا از دوستان و خویشان و اقوام و پدر و مادر و برادران و غیره دیده اید كه مرده باشند و پس از مردن تو آنها را به خواب بینی و با آنها صحبت كنی و بشناسی و مثل آنكه زنده اند بگوئی و بشنوی و بخندی؟!



[ صفحه 450]



طبیب آری بسیار شده كه اقوام و اقران خود را پس از مردن به خواب دیده ام!!

امام (ع) ای طبیب اكنون بگو بدانم كدام حواس تو در خواب آنها را درك كرد در حالی كه چشمت بسته - گوشت خواب و سایر حواس نیز به خواب بوده چگونه حواس تو دیده و به قلب گفته و حال آنكه تو در خواب با آنها گفتی و شنیدی و غذا خوردی و گردش كردی این مدركات با كدام حس بود.

طبیب - نمی دانم و نمی توانم بگویم كدام حس من آنها را درك كرده و حال آنكه شخص خواب چون مرده ای است كه نمی شنود و نمی بیند.

امام (ع) ای طبیب بگو بدانم وقتی بیدار شدی آیا آنچه در خواب دیده ای به یاد می آوری و دیده های خود را حفظ كرده ای و داستان آن را برای دوستانت گفته ای و آیا از آن هم سخنی فراموش كرده ای یا نه؟

طبیب گاهی آنچه دیده ام همه را به یاد می آورم و گاهی برخی از آنچه در خواب دیده ام فراموش می كنم و بسیار شده كه آنچه را در خواب دیده ام مدتی بعد به بیداری هم دیده ام.

امام (ع) كدام حواست حفظ می كند و كدام حس فراموش می كند و كدام به قلب راهنمائی می نماید كه تو پس از بیداری عینا همان را می بینی.

طبیب نمی دانم این كاری است كه حواس دخالت در آن ندارد.

امام (ع) اكنون به حقیقت نزدیك می شوی بگو بدانم شایسته نیست كه اعتراف كنی آنچه در خواب دیده ای و بعد از بیداری می بینی و آنچه درك كرده ای با قلب خود درك كرده ای و آن حس باطنی است كه خداوند در تو قرار داده آن حس خواب ندارد با آن معانی و حقایق را درك می كند.

خداوند است كه در قلب عقل قرار داده چنان عقلی كه بر بندگان حجت باشد و بدان حقایق را درك نمایند.

طبیب آنچه در خواب می بینم چیزی نیست جز زمین شوره زاری كه مانند سراب عطشان از دور می بیند و گمان می كند آب است ولی چون بدانجا رسید از آب اثری نمی یابد آنچه كه من در خواب می بینم مانند همین سراب است.

امام (ع) چرا به سراب شبیه نمودی و حال آنكه در خواب دیدی خوردی و شیرینی



[ صفحه 451]



و ترشی و تلخی آن را شناختی و طعم آن را تشخیص دادی در صورتی كه در سراب چیزی به كام تو نمی رسد.

طبیب تشبیه من برای آن است كه آدم چون به سراب برسد هیچ از تصور خود نمی بیند در خواب هم وقتی بیدار شوم هیچ نمی یابم.

امام (ع) ای طبیب اگر سراب بود و هیچ نبود تو آن لذت را از كجا یافتی آن حالت از كجا به تو دست داد در حالی كه آثار لذت خواب تو در كنارت هویداست و در جامه ات نمودار است و در سراب هیچ نیست - این دلیل محسوس آن تشبیه تو را باطل می سازد.

طبیب آنچه محتلم در خواب می بیند اثر همان حواس است كه در بیداری حس می كند.

امام (ع) این سخن تو دلیل بر تأیید سخن ماست تو اول گفتی حواس درك می كند ولی محسوس كه رفت چه چیز جز قلب تعقل می نماید و اینك اقرار كردی كه پس از درك حس و به خواب رفتن حس قلب تعقل می نماید پس قلب بیدار است و حواسش جمع است اكنون از تو می پرسم حواس كه مرده است چه چیز قلب را بر اشیاء مدرك نموده در حالی كه حواس مرده است.

تو در خوابی - قلب زنی را می بیند و نكاح می كند و مباشرت با او می نماید و محتلم می گردد و بیدار می شود جز پلیدی بدن چیزی نمی یابد - آن چیز كه موجب این درك شده جز قلب است كه مدبر حواس است بر حواس سلطنت و حكومت دارد و اگر انسان هیچ چیز را نفهمد این حقیقت را نمی تواند انكار كند كه دست بر كندن چشم یا بر قطع زبان جز به فرمان عقل اقدام نمی كند ولی حواس قدرت ندارد بر قلب حكومت نماید.

خداوند قلب را به حكومت تن منصب داد و حواس را به فرمان برداری مقرر فرمود قلب به وسیله حواس می بیند و می شنود و قضاوت و حكومت می نماید و دلیلش این است كه اگر یكی از حواس فاسد شود قلب به جای او كار می كند ولی اگر قلب فاسد بود حواس نمی تواند به جای آن كار كند.

طبیب من گمان نمی كردم چنین باشد ولی دلیل تو مرا قانع كردم نمی توانم آن را رد كنم برهان محكم و كافی است.

امام (ع) من تمام مصادیق خواب تو را كه دیده ای برای تو همین حالا ظاهر و ثابت می كنم.



[ صفحه 452]



طبیب بفرمائید من در این موضوع حیران ماندم.

امام (ع) بگو بدانم آیا در خیال و تصور خود فكر بنائی یا صنعتی یا انجام كاری را كرده ای و بعد عین آن را در خارج به وجود آوری و بسازی و موجود كنی؟

طبیب آری.

امام (ع) آیا در این فكر حواست را هم شریك قلب نمودی تا طرح نقشه بنمائی.

طبیب نه فقط فكر و خیال است.

امام (ع) آیا می دانی كه آنچه به قلب تو وارد می شود حق و الهام است.

طبیب این یقین است اما مطلب را روشن تر بیان كن كه شك من زایل شود.

آنگاه طبیب سؤالی برای رفع اشكال خود كرد - گفت اگر من بگویم برجهای سال بر این حساب خود را خلق كرده اند شما چه جواب می گوئید؟

امام (ع) من هم از تو می پرسم چرا برخی سعد و بعضی نحس بعضی نورانی و بعضی تاریك و ظلمانی بعضی كوچك و بعضی بزرگ هستند.

طبیب خودشان خواسته اند این طور باشند - مانند مردم كه بعضی خوشگل بعضی بدصورت بعضی كوتاه بعضی بلند - و همچنین سفید و سیاه و صالح و طالح.

امام (ع) از تو شگفت است مدتی است با تو سخن می گویم و گاهی اقرار كردی كه نفس خالق خودش می باشد زمانی شك نمودی و از عقیده خود برگشتی باز حالا می گوئی كه بوزینه و خوك و غیره خالق نفس خودشان می باشند.

طبیب تو مرا مبهوت كردی كه چه گویم.

امام (ع) آیا می گوئی مردم آنها را خلق كرده اند یا خودشان خودشان را آفریده اند.

طبیب نه من نمی گویم آنها را مردم یا خودشان خلق كرده اند.

امام (ع) پس ناچاری بگوئی خدای عالم آنها را آفریده است و اگر این تصدیق را نمودی همان عقیده ما را در آفرینش عالم داری - اكنون بگو بدانم نزد آنها زندگی بهتر است یا مرگ؟

طبیب شكی نیست كه زندگی عزیزترین چیزهاست.

امام (ع) اگر این طور است كه خلقت به دست خود آنها باشد باید هرگز نمیرند زیرا زندگی را دوست دارند و آن نفسی كه به دست خود آفریده اند نباید بكشند اگر خالق



[ صفحه 453]



مرگ غیر از آنها باشد خالق زندگی هم غیر از آنهاست و شكی نیست انسان مرگ را كه دشمن می دارد خلق نمی كند.

طبیب این دلیلی روشن بود و ناچارم قبول كنم.

امام (ع) اكنون از تو درباره حساب بروج می پرسم آیا اهل زمین كه دست بر آسمانها ندارند چگونه می توانند حساب چیزی كه در دستشان نیست بكنند.

طبیب من نمی دانم اما می دانم كه اهل زمین این حساب را ندارند.

امام (ع) پس چاره نیست كه بگوئی معلم این حساب آسمانی است.

طبیب آری اگر بگویم این حساب بدون محاسب و معلم است كه سخن به غلط گفته ام اگر بگویم محاسب و معلم آن از اهل زمین است آن هم غلط است زیرا اهل زمین به آسمانها دست ندارند - اگر بگویم خودشان محاسب هستند كه ثابت شد خودشان نمی توانند مدبر خودشان باشند - ناچار باید اقرار كنم كه مدبر آنها آسمانی است و او به تمام كواكب دست و احاطه دارد.

امام (ع) آیا اقرار می كنی كه این ستارگان قبل از آدمیان بوده اند.

طبیب آری امتناع ندارم.

امام (ع) یاد داری كه قبلا اقرار داشتی مردم همیشه بوده اند و همیشه هستند و آن اقرار با این كه ستارگان قبل از آدمیان بوده اند مخالف است.

طبیب نه یقین دارم كه آسمانها قبلا بوده ولی یقین هم دارم كه مردم از زمین پیدا شده اند.

امام (ع) من اكنون چنان ثابت می كنم كه یقین نمائی و شكت برطرف شود آیا می دانی كه ستارگان و ثوابت و سیارات بر فلك سیر می كنند.

طبیب بلی.

امام (ع) آیا این ستارگان اساس و نظم و ترتیبی دارند یا نه؟

طبیب بلی.

امام (ع) - در حركت ستارگان بر فلك گاهی بالا و زمانی پائین می آیند.

طبیب این طور است و بسیار روشن است.

امام (ع) اكنون اقرار كردی كه خالق ستارگان و مردم همان است كه سعد و نحس



[ صفحه 454]



آن را معین می كند - اگر زمین را خلق نمی كرد مردم نبودند اگر آسمانها را نمی آفرید زندگانی آنها میسر نمی شد.

طبیب آری چاره ای جز اقرار به این حقیقت ندارم.

امام (ع) حالا شایسته است اقرار كنیم و عقل تو را دلالت نماید بر اینكه خدای عالم آسمانها و زمین و مردم و همه چیز را به قدرت و علم و تدبیر خود خلق فرموده.

طبیب اكنون شهادت می دهم كه خالق این عالم یگانه ای است بی همتا و بی شریك و دیگر شكی در این ندارم زیرا دلایل تو بسیار محكم بود و عقل من هم تأیید آن برهان را می نماید و به حقیقت كه محاسب و معلم و مدبر این آسمانها همانا خالق یكتاست و كسی به زمین واقف نمی شود مگر آنكه احاطه به آسمانها داشته باشد اما نمی دانم اهل زمین علم آسمانی را از كجا به دست آورده اند؟

امام (ع) اگر قول بدهی كه قبول كنی از همین هلیله كه در دست داری و از طبی كه فن توست بر تو ثابت می كنم.

طبیب قول می دهم آنچه دلیل آوردی قبول كنم.

امام (ع) آیا مردم از اول طب را می شناختند و خواص این هلیله را می دانستند.

طبیب نه نمی دانستند.

امام (ع) پس از كجا به خاصیت آن و به علم طب راه یافتند.

طبیب با تجربه و طول مدت فراگرفتند.

امام (ع) چگونه بر خاطر آنها گذشت كه تجربه بگیرند؟ چگونه متوجه برگی یا گیاهی یا نباتی و میوه ای شدند و آن را داروی دردی شناختند - و حال آنكه اثر آن را به حس نمی دیدند.

طبیب با تجربه فهمیدند.

امام (ع) بگو بدانم این داروها را كی قرار داده دوای درد باشد عقاقیر را كدام حكیم برای علاج تشخیص داده؟

طبیب لابد مرد حكیمی بوده كه دریافته و دیگران اطاعت او را كرده اند.

امام (ع) آن حكیم چگونه عقاقیر را شناخت؟ او تمام درختان را یكی یكی مضمضه كرد یا حس نمود این عقاقیر دوای دردهای مخصوص است - این حكیم چگونه به همه



[ صفحه 455]



داروها دست یافت هلیله در هند - مصطكی در روم مشك در تبت - دارچین در چین - خصی بی دسته از ترك - افیون از مصر - ازدای از یمن - گل ارمنی از ارمنیه و غیره در اطراف زمین بود چگونه آن حكیم به همه آنها دست یافته است - به علاوه كه برخی پوست - یا ریشه - ساقه - شربت - مایع - صمغ - روغن - فشرده - افشان - مطبوع و غیره بود و بلغتهای مختلف نامیده می شد تحولات سیاسی و اجتماعی چگونه فرصتی بدان حكیم داده كه همه اینها از شهرها به دست آورد و به تمام خواص آن دست یابد.

در حالی كه عقاقیر امروز در تمام شرق و غرب بدون ترس و واهمه مورد معالجه امراض است.

آیا آن حكیم همه جا را جستجو كرد همه الیاف و نباتات و مواد از روغن و صمغ و غیره یك یك آزمایش نمود آیا رنگها و اقسام و انواع آنها را شناخت و خواص هر یك را دریافت.

اگر بگوئی شخصا همه آنها را دریافته و آزمایش كرده كه امر محالی است - اگر بگوئی به ظن قوی پیدا كرده آن هم مخالف با طبایع داروئی است باید با تجربه و حس و آزمایش كشف شود - یا سم مهلك تشخیص داده شود - كه مردم هلاك نشوند.

آیا با چه مقدار عمر این همه تجربه در شرق و غرب میسر می باشد آیا چه قدر مبارزه با اوضاع جوی و درندگان و سبعان باید كرد تا یك آزمایش ثابتی بر عقاقیر نمود - با آنكه ممكن است از هزار درخت و هزار نوع میوه یك درخت و یك میوه مورد آزمایش و تجربه قرار گیرد و استفاده از آن شود - یا برای استفاده از مرغان جهان چقدر مرغ باید به دست آورد و كشت و از هر یك عضو آن آزمایش و تجربه گرفت تا یك عضوی از یك مرغی دوای یك دردی گردد - و اگر فرض كنیم چنین امری میسر باشد آیا دیگر مرغی و حیوانی باقی می ماند - ابدا - با آنكه حیوان مانند درخت نیست كه اگر سرش را برید باز از جوانه اش شاخه ای بروید بلكه اگر سر آن حیوان را بریدی دیگر نسل آن قطع می گردد و برویم در دریاها چه قدر عمر و تحقیق و غواصی و تتبع و اكتشاف در دریاها لازم است تا بتوان از سواحل یا قعر دریا یا گیاهان آن برای علاج مرضی استفاده كرد - آیا عقل و حواس دلالت می كند بر این علم و تجربت آیا نیروی فكر و مدت عمر و طول زمان و استطاعت سیر و سفر و تمكن مالی درخور چنین اكتشافاتی است؟

طبیب عرصه را بر من تنگ كردی من در این همه آراء و افكار حیران گشتم نمی دانم چه عرض كنم.



[ صفحه 456]



امام (ع) من خودم برای تو راه را باز می كنم و اكنون باز هم یك دلیل روشن تر و آشكارتری از آنچه گفتم می آورم.

البته می دانی پیدا كردن این عقاقیر یا دواها میسر نیست مگر پس از جمع آوری تمام مرغان و علم به جمیع حیوان شناسی - و اطلاع بر تمام حیوانات و جانورشناسی باید باشد تا با مقایسه طبقات مشابه حیوانات و آثار عمومی آنها از ازمنه و امكنه و آب و هوا و غذا و غیره این علم و تجربت به دست آید - و جمع آوری و تمركز تمام این حیوانات هم امر محال است از طرفی بشر هم بلاتكلیف گذاشته نشده است.

طبیب آری چنین است.

امام (ع) در این صورت بگو بدانم آن حكیم كه به یك داروئی دست یافت آیا با این جهات و جمع آوری و تفحص و تجسس و تمام این شرایط بوده و با حواس خود كشف كرد و حساب و كتاب و شرایط زمان و مكان و مقدار و غیره را در طب و صنعت خویشتن چگونه به دست آورد او از كجا فهمید كه از فلان دارو چهارصد مثقال و از فلان دارو چهار مثقال یا چند قیراط یا زیادتر و كمتر نباید باشد یا آنكه باید در شربت آشامیدنی در كجا مقداری از شكم را بست یا در قولنج مقداری را گشود این ها از كجا برای حكیم روشن می گردد آیا از حواس است كه حس محل درد را نمی بیند و تشخیص نمی دهد یا از كجا حكیم می فهمد دوائی كه باید بیاشامد برای دردسر است به پاها فرونیاید یا آنكه برای رفع درد سر از پا علاج كند و حال آنكه پائین آمدن از بالا رفتن آسانتر است و به علاوه از كجا می فهمد كه آشامیدنی برای درد پا به سر نمی رسد و حال آنكه سر به دهان نزدیكتر است از پاها و همین دواهای عضوی كه در راه خود سیر می كند و رگها همه به معده اتصال دارند و از معده به سایر اعضاء می رسانند چگونه فرونمی ریزد آنچه بالا می رود و بالا نمی رود آنچه فرومی ریزد چگونه حواس این نكات دقیق را شناخته و دانست شایسته گوش كدام است و سزاوار چشم چیست؟ در حالی كه هر دو عضو به مغز و معده ارتباط دارند و درد درونی در رگها گوشتهای بدن كه پوست روی آن قرار گرفته چطور به دیدن و شنیدن و لمس كردن و چشیدن این حقایق رقیقه ادراك می شود؟!

طبیب آنچه كه من بدان واقف تر و آگاه ترم گفتی همه درست است اما من می گویم حكیمی كه آن دواها را تشخیص داده و به مریض می خوراند اگر می مرد شكم او را پاره می كرد



[ صفحه 457]



ببیند دوا كجا گیر كرده و آن رگها را می جست و به مجاری ادویه توجه می كرد تا علت مرگ بر او كشف شود.

امام (ع) ای طبیب تو كه واقف هستی باید بدانی غذا و دواء وقتی برگها رسید و یا به معده ریسد خون می شود و دیگر دوائی وجود ندارد همه به صورت خون می شود؟

طبیب بلی درست است.

امام (ع) می دانی وقتی انسان مرد خونش سرد می شود و جامد می گردد.

طبیب بلی می دانم.

امام (ع) پس حكیم با خون جامد چگونه دوا را تشخیص می دهد كه به مریض خورانیده در حالی كه رنگ كنونی غیر از رنگ اولی می باشد كه بتوان تشخیص داد.

طبیب مرا بر شتر لخت برهنه ای سوار كردی تاكنون چنین گرفتار نشده بودم و هیچ قادر به رفع این شبهات و پاسخ این سؤالات نیستم.

امام (ع) بگو بدانم مردم از كجا دانا شدند از كجا وصف و معرفت به این داروها پیدا كردند تا او را تجزیه و تركیب نمودند و نقطه حساس آن را بیرون به دست آوردند و دوای درد شناخته - از كجا معادن و مخازن را با شرایط زمان و مكان شناختند و از سنگها و جواهر و رگهائی كه این مواد مومیائی و صمغ سنگی در آن است از كجا شناختند و مقدار آن را از كجا به دست آوردند؟!

طبیب به كلی از جواب عاجزم برای من مشكلی ایجاد كردی كه ملجأ و مضطر شدم از من مسائلی درباره حواس پرسیدی كه در آن جاهلم این مسائل نه در تشبیه و قیاس درك می شود نه با تحقیق و استقصا به دست می آید - پس ناچار باید كسی آن را بداند و ادویه را بشناسد و این علم را وضع كند و به دیگران بیاموزد اما اكنون بفرما بدانم علم به این حقایق به چه وسیله كسب می شود و بندگان خدا چگونه به این فنون عالم و واقف می گردند؟!

امام (ع) گوش كن تا تو را به مثلی نزدیك سازم و دلیلی آورم كه خوب مطلب را درك كنی و واضع حقیقی این امریه و دلیل به خواص آن را و راهنمائی به مقدار و كیفیت و اثر بدانی و آن كس كه اثر این دواها را در رگها می بخشد بشناسی.

طبیب اگر چنین دلیلی و تمثیلی برای من بیاوری ناچار گردن به اطاعت نهم و پیرو در عقیده و ایمان گردم.



[ صفحه 458]